***باغ بی برگی***
شب نبشته های یک خروس
خروسی که قوچش مُرد!
میخواستم بگم که تولدمه و من خیلی خوشحالم از این که در این دنیای دوست داشتنی زندگی میکنم و اینکه خیلی شادابم اما اینجوری شد
یکی از همین روزها خواهم مرد
و تو چه آسان
خواهی خواند
با چشمی گریان
جمله کلیشه ای "جوان ناکام"
و...
من خواهم خندید به تو
به او به همه !
و...
باز هم
خواهم شروع کرد به پرواز
با آواز
با ساز
با بالهای فرشته
به سوی جهنم با لبی
خندان.