***باغ بی برگی***
شب نبشته های یک خروس
سگ
وقتی که باران می بارد
و سگ ولگرد کوچه
در بین اتومبیلهای براق
لابلای شب
خیس می شود
تنهایی، مرا
چون لباسهای گشادم
به آغوش میکشد
و
من
درآن
گم می شوم
لباسها زیادی گشاد است
لباسها زیادی گشاد است