***باغ بی برگی***
شب نبشته های یک خروس
دوست
بهترین دوست من تو بچگی یه قوچ بود یه قوچ واقعی ، یه دوست واقعی که وقتی پدرم داشت سرشو جلوی چشمای من می بر ید ، بااون چشماش داشت یه چیزایی رو بهم می فهموند یه چیزایی که بین خودمو خودشه که وقتی دوباره دیدمش (که مطمئنم یه روز می بینمش) بهم میگیم. اون روز من ناهار نخوردم، دوستم رو نخوردم! تنها کاری که برای بهترین دوستم تونستم بکنم!!

برچسب‌ها: